پيام
+
* شب ارزوها * وقتي عروسكي كه هر روز پشت ويترين اسباب بازي فروشي برايت چشمك مي زد را در بغل گرفتي چه احساسي داشتي؟ يادت هست آنقدر از گرفتن آن هديه خوشحال بودي كه حلقه دستانت ازگردن پدر باز نميشد؟ آرزو مي كردي دوچرخه ي مشكي با خط هاي قرمز را بخري تا با بچه ها ي كوچه مسابقه

*مهاجر*
90/3/19
همه نمك بريزيم!
بدهي، رويايت سوار شدن بر زينِ بلند آن بود. مي دانم خوب به ياد داري صداي فرياد شوقت
را... وقتي براي قبولي در امتحانات ،خانواده جايزه انتخابش كردند.
آرزوهاي كودكي پشت هم برآورده ميشد... پارك رفتن پشت سرهم، خسته نبودن مامان و بابا
براي يك دزد و پليس بازي طولاني...
همه نمك بريزيم!
بزرگتركه شديم قبولي در دانشگاه ، خريد گوشي مدل مورد علاقه و ... ليست آرزوهاي جواني
را پر كرد.
روز به روز كه پله هاي عمر را بالا مي رويم آرزوهايمان بزرگتر ميشود...
همه نمك بريزيم!
ازدواج ، وصال، خريد ماشين ، كار ، فرزند ، موفقيت....
گاهي از ياد مي بريم اونچه كه هستيم برآورده شدن آرزوي ديروز ماست!
آرزوها را بر كاغذ بياريم، بنويسيم تا يادمان بماند اگر از وضعيت فرداي خود رضايت نداريم ،
آرزوي كوچكيست كه امروز داشته ايم.
امير همون پسر خوبه
نبابا از اين كا را بلدي