پيام
+
دوباره خطي نوشته شد ... كسي برگزيده شد ... نامي خوانده شد ... و دعوت آغاز شد تا حقيقتي فاش شود، بعد از حقيقتي ديگر ... كسي كه يك جرعه آسمان در جام جانش ريخته شد، نام حسين را گفت و گفت و گفت ... تا دلش به سوي حرم رضايت پر كشيد ... كبري تصميم آخرش را براي رفتن گرفت ... و صفر را براي سفر انتخاب كرد ...

همه نمك بريزيم!
90/4/2
همه نمك بريزيم!
كبري زائر عشق شد ... و ضامن آهو را براي شفاعت طلب كرد ...و امروز، كبري همراه با همسفر جاده هاي زندگيش و هم آغوش با معصوميت كودكي يك ساله، كه برق نگاهش، طعم صداقت داشت، ميهمان مهربان ترين ميزبان است ...
اين عشق گواراي وجودش، آن دم كه بلور مرگ بر پيكرش باريد، تا پاك برود، تا پاك برسد ...
اين سفر بر او مبارك و حمل فقدان وجودش بر ما تسليت باد ...
همه نمك بريزيم!
گلهاي صلوات و فاتحه ما بدرقه ي راهشان باد ...شايد تحمل اين غم بزرگ که ايشان و همسر و فرزندشان، پارسال همين روز که در راه زيارت مشهد مقدس بودند و با يک تصادف به ديار باقي شتافتند، براي خانواده کانون سخت باشد، اما صبر، تنها تکليف همه ي ماست و تلاش براي ادامه راه اين عزيز از دست رفته، وظيفه همه ما ...
همه نمك بريزيم!
يكي از ستاره هاي زندگيم،مهربون ترين آدمي كه تو كره ي زمين ديده بودم،كسي كه قدم قدم از بچگيم باهاش بودم....امروز روز تولدش و سالگرد خودشو همسرشو فرزند يه سالش كه بعد از 15سال اونو از خدا گرفته بود...و
*زينب...
چقدر متني كه نوشتي قشنگ بود.خدا رحمتشون كنه.عضو كدوم كانون بودن؟ ببخشيد من خودم و معرفي نكردم تصميم داشتم زياد نيام چون امتحاناتم نزديكه يه وبلاگ ديگه ساختم كه بعد از امتحاناتم بروز ميكنم...:)
عدالتجويان نسل بيدار
انشاءالله مرحومان مشمول خنکاي رحمت الهي باشند و باز ماندگان از مأجوران صبر بر مصيبت محسوب شوند .
همه نمك بريزيم!
ممنون!سكوت ناب ايشون مربي كانون پرورش فكري كودكان نو جوانان بود و چون پدرو مادر من كارمند بودن من بچگيمو با اونا بزرگ شدم مخصوصا ايشون كه باهم فوق العاده راحت بوديم و به غير از رابطه ي كانون هم با هم رابطه داشتيم! هر وقت تو چشام غم ديده ميشد اون ميفهميد و لبخند مي زد ومعني اين لبخند اين بود كه خدايي هست...